جاده

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

چشم تماشا نداشتم...

24 مهر 1395 توسط مريم باصري نيا

 

حضرت زینب سلام الله علیها

می خواستم بلند شوم پا نداشتم
دستی برای خیزش از جا نداشتم
آواز تو می­آمد از آن دورها : « گلی
گم کرده ام… » نه، من گل زیبا نداشتم
پیراهنم که پاره شده، پیکرم کبود
دیگر نشانه های گلت را نداشتم
می­خواستم ببینمت از بین تیغ­ ها
امّا چه سود؟ چشم تماشا نداشتم
آن­قدر دل به چشم تو دادم که از تنم
یک قطعه در هوای تو پیدا نداشتم
در زیر تیغ ­ها و قدم­ ها و سنگ­ ها
دیگر شباهتی ، نه… ، به گل­ ها نداشتم
وقتی که آمدی و رسیدی به پیکرم
می­خواستم بلند شوم… پا نداشتم

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

جاده

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • محفظین حریم زینبی سلام الله علیها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس